Saturday, May 26, 2007

برادرم - پاره تنم

امروز صبح كه برخواستم دل درسينه ام مي تپيد ، كه ديشب چه گذشته است بر آنان
چندي بود كه برادرم همت گمارده بود خويش را كامل كند ، با نيمه تازه يافته اي كه او نيز به دنبال كمال بود
و ديشب ، شب سرودن خوش ترين آواز بود ، براي در نظر آمدن و در ديده نشستن
و صدايي كه از صداي نابهنگام من بيدار گشته بود ، آواز دميدن خورشيد در ميانه آسمان بر من خواند
ديگر در پوست خود نمي گنجيدم
او مصداق اين شعر گشته بود


مژده بده، مژده بده، يار پسنديد مرا
سايه او گشتم و او برد به خورشيد مرا
جان دل و ديده منم،گريه خنديده منم
يار پسنديده منم، يار پسنديد مرا
کعبه منم، قبله منم، سوی من آريد نماز
کان صنم قبله نما خم شد و بوسيد مرا
پرتو ديدار خوشش تافته در ديده من
آينه در آينه شد: ديدمش و ديد مرا
آينه خورشيد شود پيش رخ روشن او
تاب نظر خواه و ببين کاينه تابيد مرا
گوهر گم بوده نگر تافته بر فرق فلک
گوهری خوب نظر آمد و سنجيد مرا
نور ، چو فواره زند بوسه بر اين باره زند
رشک سليمان نگر و غيرت جمشيد مرا
هر سحر از کاخ کرم چون که فرو می نگرم
بانگ لک الحمد رسد از مه و ناهيد مرا
چون سر زلفش نکشم سر ز هوای رخ او
باش که صد صبح دمد زين شب اميد مرا
پرتو بی پيرهنم، جان رها کرده تنم
تا نشوم سايه خود باز نبينيد مرا

من نيز با او تا اوج فلك رفتم وغرقه در ملكوت خدا گشتم
اين خجستگي را جاودانه از يزدان پاك براي پاره تنم و عزيزش خواهانم
نوشانوش باد

اتاق تنهايي

خوانده بودم ، گاه مي آزاريم يكدگر را بي آنكه بخواهيم ، نخستين بار كه اين شعر نو را خواندم باور نمي كردم كه : بي آنكه بخواهيم !! ولي با دقت در رفتار و كردار ، من نيز متفق شدم با شاعر ، بي آنكه بخواهيم ! سخن تا هنگامي كه در زبان و فكر ماست ، گرفتار و از آن ماست ، اما هنگامي كه بر زبان جاري گشت ، همچون تيري است كه از چله كمان رها گشته است و ديگر در اختيار ما نيست
رفتار ما نيز كم از گفتارمان ندارد و آنچه ادا گشت ، با هيچ عملي قابل بازگشت نيست
پيش از آنكه بگوييم و عمل كنيم ، بيش از گام پيش رويمان ، به افق هايي بيانديشيم كه هرگز در نگاه نخست هويدا نيستند و در پوششي از مه و غبار در دور دستها انتظار ما را مي كشند
چنان با مردمان رفتار وگفتار كنيم كه ، تا ابد بايد با آنان در اتاقي دربسته ، تنها و دور از ديگران زندگي كنيم
اينگونه نيست ؟

Thursday, May 24, 2007

شش سوؤال كليدي

در فكر بودم كه ، اگر بخواهيم در تصميم گيري هاي خود از اشتباهات اجتناب كنيم ، راه حل چيست ؟
آنچه به ذهنم خطور نمود اين بود كه : بايد از خود اشتباهات پرسيد !! بدين معنا كه ، هرگاه اشتباه مي كنم چگونه خود را سرزنش مي كنم ؟ تا شايد بتوان از اين راه به نتيجه رسيد
در مجموع تمامي سرزنش ها ، پيرامون شش اشتباه عمده خلاصه مي شد
نوع و زمينه بحث
دليل اجرا
نحوه اجرا
انتخاب فرد مورد نظر
زمان انتخابي
مكان انتخابي
به نظر مي رسد اين شش مطلب ، ياد آور اين شش سوؤال در ذهن هستند
چه چيز
چرا
چگونه
چه كسي
چه زماني
چه مكاني
پاسخ به اين شش سوؤال در هر زمينه ، آيا رفع كننده اشتباهات احتمالي ما هستند ؟
با من شما نيز بيانديشيد و مرا نيز آگاه فرمائيد

Tuesday, May 22, 2007

نان ، آب ، انسان

در اين فكر بودم كه تا روزگار ما ، هميشه آب معادل بود با آباداني ؛ و هر كجا آب بود ، آدمي همزيست طبيعت مي گشت تا در كنار آن آبادي و آباداني براي خويش بگسترد . در آن روز ها ، آب رحمت خدا بود و جاري در دشت وصحرا . هركه بر بازوي خويش و همت خود استوار مي ايستاد ، لقمه اي نان هم بر سر سفره داشت ، تا هم خويش و خانواده خويش را و هم ميهمانان را ، از آب رود و نان و سرود خوش بهره ور سازد ، بي هيچ منت و آزاري
روزگار ما كه شد ، آباداني به آنجايي رفت كه نان بود ، تا اگر آب بدانجا هم نرسيده بود ، با هزاران لطائف الحيل و فن آوري ، آب را هم ، رام نان كنند. اما نان از همانروز ، به دغدغه مردم بدل گشت . گروهي درصدد كسب نان بيشتر برآمدند ، تا بيشتر از طعم نان بهره مند گردند . به ناگاه دريافتند كه بنا بر كميابي نان ، مردماني هستند كه نان ندارند و از سر ناچاري راضي به انجام هر امر و دستوري هستند ، تا لقمه اي براي خويش يا خانواده اشان فراهم آورند . چه معامله اي از اين بهتر ؟! سوداگري پيشه نان داران شد تا بر ديگران تسلط يابند . هركه تا ديروز ميهمان بود ، امروز مشتري گشته بود ... اين هم بازي برد-برد است ! هم نان داران به نان بيشتري مي رسند و هم گرسنگان به نوايي
با من بيانديشيد ، آيا ما بنده آب و نان هستيم يا نان و آب بنده ما ؟ شايد هم ديگران بندگان ما ؟
... فردا كه بيايد ...

Monday, May 21, 2007

غربال

با خود خلوت كرده بودم و به غربال ( الك ) مي انديشيدم . غربال از هزاران سال پيش آنچه را كه مي تواند و در هنگام ساخت ، بر اساس منافذ تعبيه شده ، براي او تعريف گشته است، از خود عبور مي دهد و آنچه را كه نتواند بي هيچ عاقبت انديشي در خود نگاه مي دارد ! جالب اينكه ، اگر در عبور ذرات درشت تر از منافذ غربال اصرار نمائيم و در اين راه از زور بازو هم ياري بجوئيم ، اين ذرات درشت تر هستند كه به ذرات ريزتر و قابل عبور بدل مي شوند . حال اگر بر خواست خود در عبور ذرات باقيمانده پافشاري نمائيم ، آنچه از ميان مي رود ، غربال است
حكم ما نيز همانند همان غربال است ؛ آدمي ، بايد توان زير بار نرفتن و "نه گفتن " را داشته باشد ، در غير اين صورت يا هويت خويش را از دست خواهد داد يا از دايره امكان حذف خواهد شد . ما همانگونه كه مي خواهيم مي توانيم منافذ انتخاب مان را تنظيم نمائيم و بر اساس توانايي ها و خواست مان ، گزينش نمائيم ، تا به آنچه توافق ذهني و عيني داريم بلي بگوئيم و هر آنچه را نمي پسنديم رد نمائيم . درشرايط اضطرار و وارد آمدن فشارها نيز ، يا آن موارد با انديشه ، نگاه و خواست ما منطبق اند و مورد قبول خواهند بود ، يا آنكه بايد شرايط را به نفع خويش تغيير دهيم و با خرد نمودن مشكلات ، آنان را به گونه اي تغيير دهيم كه در چارچوب گزينشي ما مقبول گردند . باور نمائيم كه ما خودمان شرائط را براي خويش انتخاب مي نمائيم . هرگاه توانستيم به آنچه كه در دايره خواست يا توان ما نيست پاسخ منفي بدهيم ، مي توانيم ادعا نمائيم ، به مرزهاي بلوغ فكري نزديك گشته ايم

Sunday, May 20, 2007

ديروز ، امروز ، فردا

با خود مي گفتم : آدمي امروز محكوم به استفاده از تمامي امكانات و داشته ها و فرصت هاي در دسترس يا قابل دسترسي است . مگر نه اين است كه ما بر پدران و مادران خود خرده مي گيريم كه شمايان با داشتن هزاران فرصت طلايي ديروز ، چرا امروز چنين زندگي مي كنيد ؟ و مگر جان كلام ما اعتراض بر تمامي سهل انگاري ها و كوته نظري هاي احتمالي آنان نيست ؟ و مگر نه اينكه مي خواهيم اعتراضي كنيم بر آنچه به همين دليل از ما دريغ گشته است ؟ پس ما نيز اگر گريزانيم از سرزنش نسل آينده ، از هم اينك به خاطر داشته باشيم ، از فرصت هايي كه همچون ابرهاي بهاري در گذرند ، بيشترين بهره را بجوئيم . نه تنها براي گريز از تيغ تيز انتقادات و نگاه هاي آزار دهنده فرزندانمان - كه اين كوته بينانه ترين نگاه است - بلكه براي كسب كيفيت برتر در زندگي و داشتن خاطري آسوده از چه كنم هاي آتي ، شما نيز به اين نكته با من بيانديشيد
دمي با نيكخواهان متفق باش........... غنيمت دان امور اتفاقي

Saturday, May 19, 2007

تجربه همياري

با خود مي انديشيدم عضويت در گروه ها و تيم ها ، دست كم در ايران به اينگونه است كه تا هنگامي همپاي ديگر اعضاي گروه پيش مي رويم و با آنان همراهي مي كنيم كه با خواست ها ، نياز ها، اهداف و انديشه هاي ما در تضارب و تضاد نباشد !! و اگر چنين شد عطاي گروه و كار تيمي را به لقاي آن خواهيم بخشيد .... بي آنكه بيانديشيم ، شايد آنچه در ميان كار تيمي قابل دستيابي است اثري ژرف تر و بلند مدت تر خواهد داشت
و هرگز به خويش يادآور نمي شويم كه از دست دادن خواسته ها و دارايي هاي ناچيز عيني و كوتاه مدت ، شايد با كسب توانايي ها و داشته هاي هميشگي همراه باشد ... شايد
بايد نكته اي را با خود آرام زمزمه كنيم كه :" هر داشته اي را بهايي است و براي كسب آن بايد بهاي آن داشتني را پرداخت
آيا روا نيست كه دست كم از اين زاويه نيز موضوع را بنگريم ؟